به گزارش بام ايران خبر به نقل از شبکه اطلاع رساني راه دانا؛ «محمدکاظم انبارلويي» تحليلگر مسائل سياسي، در يادداشتي با عنوان "گفتگوي ملي با اصلاحطلبان برانداز!" نوشت:
مصاحبه بهزاد نبوي با روزنامه اعتماد روز 19 اسفند نکات کليدي خوبي، هم براي رونمايي آشوب هاي 8 ماهه سال 88 داشت، هم براي چند روز آشوب دي ماه اخير. اين مصاحبه، نوري به تاريکخانه صف و ستاد محاربان با نظام و انقلاب بود.
وي در خلال مصاحبه از يک جريان در صفوف اصلاح طلبان ياد ميکند که به فکر براندازي نظام با روش اصلاح طلبان هستند. وي ميگويد اين جريان به شکل گسترده در صفوف اصلاح طلبان جاي دارند و از عدم همراهي اصلاح طلبان (واقعي) با اعتراضات (دي ماه گذشته) برآشفته شدند!
«براندازان در هدف، اصلاحطلبان در روش» يا بهتر بگوييم اصلاحطلبان برانداز که براي اولين بار بهزاد نبوي از آن رونمايي ميکند، چه کساني هستند؟ چرا هدف براندازي را با روش اصلاح طلبان دنبال ميکنند؟ ارتباط آنها با اصلاح طلبان چيست؟ چرا بهزاد نبوي پس از گذشت 10 سال از اين جريان رونمايي ميکند؟ در اين 10 سال چه بدهبستانهايي در انتخاباتها با آنها صورت گرفته است؟
واقعيت اين است که غرب به ويژه آمريکا از ابتداي پيروزي انقلاب تيغ نبرد سخت و نرم را بر مردم ايران فرود آورد. غرب نميخواست دموکراسي در ايران پاي بگيرد. به همين دليل از اول با حضور مردم در پاي صندوقهاي رأي مخالفت ميکرد و انتخابات اعم از رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي، مجلس خبرگان رهبري و انتخابات شوراها همواره با تحريم آنها روبرو بود، اما از سال 76 آنها بنا را گذاشتند بر ترويج شرکت در انتخابات. علي رغم اينکه با مباني اسلام و انقلاب سر جنگ داشتند، ترجيح دادند با نفوذ در ارکان حکومت، ضربه را از درون تدارک ببينند.
همان طور که بهزاد نبوي اعتراف دارد؛ براندازي را با روش «اصلاحطلبان» دنبال ميکنند. آنها با اين هدف در انتخابات حضور يافتند؛ اگر به قدرت نرسند، بگويند «تقلب» شده است و اگر رسيدند، «خروج از حاکميت» براي اثبات شکاف در حاکميت و «حاکميت دوگانه» را کليد بزنند. اگر از اين گردنه به سلامت عبور کردند «خروج بر حاکميت» را عملياتي کنند.
سرّ اينکه بوقهاي آمريکايي و اروپايي از سال 76 تا 96 از يک ضلع رقابت در ايران، بيپروا حمايت ميکنند، همين است که آنها به اين نتيجه رسيدند ضربه از بيرون، انقلاب را «ضد ضربه» کرده است، اما از درون، انقلاب را به دست «نااهلان» مياندازد و اين نااهلان، انقلاب را دودستي تسليم غرب ميکنند.
امام (ره) با هوشمندي اين جريان را شناسايي و خطرات آن را با زبانهاي مختلف فرموده بودند؛ «نبايد انقلاب به دست نااهلان بيفتد.» خود ايشان در واپسين روزهاي عمر خود خطر جريان منتظري را که دست در دست منافقين و ليبرالها ميخواستند از سادهلوحي او براي ضربه به امام و انقلاب بهره بگيرند، با هوشمندي، دفع نمودند.
امام (ره) با طراحي مدل رقابت در مردم سالاري ديني با انشعاب در روحانيت مبارز موافقت فرمودند و چون انقلاب منتسب به اسلام و روحانيت بود، ميخواستند از اين طريق دو جريان روحاني که به مباني او و اسلام و انقلاب و قانون اساسي پايبند بودند و با آمريکاي جهانخوار سر آشتي نداشتند و با سرمايهداري زالوصفت مخالفند، با هم رقابت کنند و هر جريان پيروز شود، به مباني انقلاب آسيب وارد نشود.
اما مجمع روحانيون مبارز به اين مباني پايبند نماند. اولاً در اولين فرصت دچار انشعاب شد و دبير کلش رفت يک حزب ديگر تشکيل داد. ثانياً کساني که دنبال عرفيسازي حکومت يا به اصطلاح سکولاريزاسيون بودند، دور آنها جمع شدند و آنها را به انحراف بردند. آنها متأسفانه در دو نبرد نرم آمريکا در سالهاي 78 و 88 با براندازان همراهي کردند، اما اين همراهي ناقص صورت گرفت. رهبران و نخبگان مجمع و تشکلهاي وابسته، با براندازان در هدف و اصلاحطلبان در روش همکاري نکردند.
البته اين عدم همراهي مطلق به دليل هوشمندي رهبري معظم انقلاب در مديريت بحران و نيز مردم به ويژه حضور حزب الله در صحنه بود که نقشههاي آنها را نقش برآب کرد.
ضد انقلاب، بريدهها از انقلاب و تجديدنظر طلبان به همراه سرويسهاي امنيتي موساد و سيا براي سه ماهه آخر امسال خوابها ديده بودند. در فضاي مجازي بدون پردهپوشي، خشونت، آن هم از نوع برخورد مسلحانه را ترويج کردند. در فضاي مجازي نوع ساختن بمب و... را آموزش ميدادند و به خود وعده داده بودند تا آخر امسال کار نظام را تمام خواهند کرد. آنها ميخواستند با سوار شدن بر بستر برخي نارضايتيها، کيان اسلام و نظام را هدف قرار دهند، اما ترقهبازيهاي آنها جواب نداد. آنها حتي از استعداد رزمي چند درويش بينوا و غنيسازي آنها در مکتب داعشيها بيبهره نبودند، اما به هر جا رفتند به در بسته خوردند.
بهزاد نبوي اين عقيم بودن آنها را به اسم اصلاحطلبان سند زده است و گفته چون ما با آنها همراهي نکرديم، شکست خوردند، اما به اين سؤال پاسخ نداده است چرا در آشوبهاي 78 و 88 با آنها همراهي کردند و آن فجايع را به وجود آوردند؟! او در مصاحبه با اعتماد و سپس شرق سعي کرده با نقد گذشته حرکتهاي براندازانه، قدري از اصلاح طلبان برانداز فاصله بگيرد اما توفيقي به دست نياورد.
بهزاد نبوي از يک طرف، خبر از جرياني خطرناک ميدهد و ميگويد آنها برانداز هستند، اما از روشهاي اصلاحطلبي استفاده ميکنند. اما از طرف ديگر با «نظارت استصوابي» شوراي نگهبان براي جلوگيري از ورود اين جريان به حاکميت مخالفت ميکند.
اين دو خبر را در ترازوي صداقت وي چگونه ميشود جمع کرد؟!
اين روزها اصلاحطلبان پرچم گفتگوي ملي را در هر کوچه و برزن به اهتزار درآوردهاند. معلوم نيست با «کي» در مورد «چي» ميخواهند گفتگو کنند؟ طرح اين گفتگو در حالي است که تکليف خود را با اصلاح طلبان برانداز مشخص نکرده اند. سعيد حجاريان از يک طرف با پرچم عرفي کردن قدرت - بخوانيد سکولاريزاسيون - به ميدان گفتگوي ملي آمده است. از طرف ديگر تاج زاده با پرچم انتخابات آزاد، آن هم به شرط ورود مارکسيستها به رقابتها، دم از گفتگوي ملي ميزند، از اين گفتگو چه نتيجه اي حاصل مي شود؟!
پرچمداران گفتگوي ملي دغدغه اسلاميت نظام را ندارند و در ضرورت اين گفتگو اصلاً سخني از خدا و پيامبر (ص) و قيامت و اسلام و امام و ولايت فقيه و ربط آن با انقلاب سخن نمي گويند. لذا از پيش، حذف اسلاميت را مفروض گرفته اند و روي تقسيم قدرت عرفي شده به چانهزني روي آورده اند و براي اثبات صداقت خود مي گويند؛ «ببينيد ما در آشوبهاي دي ماه اخير با براندازان همراهي نکرديم!» روغن ريخته را نذر امامزاده مي کنند و طرف خود را حتي گاگول هم فرض نمي کنند! بعد هم به عقبه خود مي گويند؛ ايام، ايام گفتگو و سازش است، فعلاً براندازي تعطيل!
حضرت علي (ع) در جنگ جمل از هر فرصتي براي روشنگري استفاده مي کرد. حتي روزي که جنگ برپا شد اين فرصت را از دست نداد، اما ويروس قدرت طلبي در آن طرف ميدان اجازه نداد نصيحت امام به گوش و هوش و عقل آنها راه يابد.
واقعاً اگر اصلاح طلبان در سر، سوداي گفتگو دارند، سه پيش شرط را براي اثبات صداقت خود و نيز جبران اشتباهاتشان که تا مرز محاربه با نظام پيش رفتند، بايد بپذيرند؛
1- اصلاح طلبان تکليف خود را با غرب به ويژه آمريکا، اروپا و رژيم صهيونيستي مشخص کنند. اجازه ندهند آنها در رقابتهاي سياسي، فريبکارانه مداخله کنند. اصلاحطلبان نبايد اجازه مداخله بيگانگان در امر انتخابات را بدهند. رژيم صهيونيستي نبايد با گستاخي، اصلاح طلبان را پياده نظام خود در تهران در آشوبها تلقي کند و به بهانه حمايت از حقوق بشر، از حقوق براندازي نظام دفاع کند. هر وقت رسانههاي دشمن به ويژه بيبيسي و راديو آمريکا حمايت از اصلاح طلبان را رها کردند، زمينه گفتگو خود به خود مهيا ميشود.
2- اصلاح طلبان بايد صريح بگويند آيا منشور برادري امام (ره) را قبول دارند؟ آيا هنوز به قانون اساسي، ولايت فقيه و مبارزه با آمريکاي جنايتکار و مبارزه با سرمايه داري و زالوصفتان دولت و بازار اعتقاد دارند؟ اگر دارند، گفتگو چارچوب پيدا ميکند و راه براي تحکيم منافع و مصالح ملي باز ميشود.
3- چه کساني اضلاع گفتگو را نمايندگي ميکنند؟ ربط اين گفتگو با ساماندهي رقابت هاي سياسي چيست؟
اغلب کساني که پرچم گفتگو را در دست دارند، از جنس «براندازان در هدف و اصلاح طلبان در روش» هستند. امروز اصلاح طلبان دچار بحران «رهبري»، بحران «سازمان» ، بحران «ايدئولوژي» و بحران «گفتمان» هستند و به قول تاج زاده، کثيري از آنها اعتقادي به جمهوري اسلامي ندارند. چه طور ميتوانند يک طرف گفتگوي حقيقي و توأم با صداقت قرار بگيرند؟
به نظر ميرسد راه برونرفت از اين مشکل، اتخاذ مواضع «اِعمالي» است نه «اِعلامي»! براي تمهيد يک گفتگوي ملي بايد اصلاح طلبان عملاً نشان دهند که طمع به حمايت خارجي ندارند و با اصلاح طلبان برانداز نه تنها مرزبندي دارند، بلکه با اصولگرايان در يک طرف براي مبارزه در برابر آنها مي ايستند. همچنين عملاً نشان دهند که به دنبال ترويج گفتمان امام (ره) و رهبري هستند. چون اين انقلاب بدون نام و خط امام (ره) در هيچ جاي دنيا شناخته شده نيست.